به نقل از وب سایت 24 تیر - آیندنه از آن حزب الله ، امیر علی صفا

کارگردان عزیزِ “روی خط مرز”
وقتی بزرگوارانه فرمودید که قصد پاسخگویی به سوالات من را دارید، بسیار خوشحال شدم و از شما خواهش کردم حالا که میخواهید بزرگواری کنید، لطفا هنگام نگارش پاسخ، مرا و ما را ببینید.درخواست کردم من را به عنوان یک جوان با تمام ویژگیهایی که برایتان ذکر کردم، پیش روی خود تصور کنید و همچون بزرگی که میخواهد راه و چاه را نشان کوچکی دهد، به اقناع ذهنم بیاندیشید.
اما متاسفانه انگار این دنیای پرفشار، ما را عادت داده که سوال بپرسیم برای کوبیدن و پاسخ دهیم برای طفره رفتن، بی خیال اقناع ذهن مخاطب.
خالق ِ “نخلستان تشنه”
انکار نمیکنم که من، شاید در جاهایی از سوالاتم از حد خارج، و به وادی احساسات افتاده بودم. اما باور دارم اگر بگویم این خاصیت جوان بودن من است، شما این دلیل را از من خواهید پذیرفت و مرا درک میکنید، اما من نمیتوانم از بزرگی چون شما، طفره رفتن از پاسخ را بپذیرم.
اندکی دیگر هم به من گوش میدهید؟ :
• نقد به پاسخ اول شما
بعید میدانم سوال اولم، آنقدر مبهم بوده باشد که فرهیختهایی چون شما، متوجه نشود منظورم از خودکشی یک جوان در تونس، ایجاد “جرقهایی” برای انقلابهای منطقه و مصر بوده، نه “علت” آن و بر همین مبنا از محضرتان پرسیدم به چه علت “دیگ به جوش” آمدهایی که شما از ملت ایران تصویر کردهاید، با اینهمه جرقهایی که باز هم شما مدعی آن هستید، آتشافزا نمیشود؟!؟
جنبش سبز، نشان داده که هر گاه یار داشته باشد، توان آفریدن صحنههای جالبی را دارد و من بر همین اساس سوال پرسیدم، چرا به زعم شما اینهمه ظلم و ستم، اینهمه جنایت، اینهمه سیاهی، اینهمه بیعدالتی، باعث ایجاد طوفان در بین مردمی که با اسقاط دیکتاتورشان در ۳۰ سال قبل، نشان دادند از تمام مردم منطقه جلوتر هستند، نمیشود؟!؟ عیب از تصویر اشتباه و کاذب شماست، یا از مردم فهیم و غیور ایران؟
• نقد به پاسخ دوم شما
در علم حقوق، اگر کسی مطالبهی طلبی از دیگری داشته باشد، و دیگری در مقام پاسخ بگوید “من میپذیرم که بدهکارم، اما بدهی را پرداخت کردهام” آن بخش که گفته “من بدهکار بودنم را قبول دارم” از او پذیرفته میشود، اما برای بخش دوم سخنش، از او مدرک میخواهند.
با توجه به پاسخی که به من دادید، بگذارید فقط آن بخش را که قبول کردهاید شعار “موسوی دستگیر بشه، ایران قیامت میشه” یک شعار “به دور از عقلانیت” و “احساسی” و “پوک” بوده که “فروریختن آوار ناگهانی یک سقف پوک بر سرکسی که از پوکی آن خبرندارد” نتیجهی آن است را قبول کنم، و اما در خصوص بخش دوم فرمایش شما، که این پوک بودن شعارها را به تمام انقلاب تسری دادهاید، من مدرک ارائه دهم، تا قضاوت کنیم که شعارها پوک بوده یا خیر :
گفتیم “خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست”، یکصد و هجده هزار نفر پرپر و میلیونها میلیون جانباز سند پایداری ما بر این شعار است. سهم من برای این شعار، یک خواهر، یک دایی، و بی خوابیهای شبانهام به دلیل خس خس نفسهای برادرم بوده است. پس شعارمان پوک و احساسی نبود و تا همیشه پای آن ایستادهایم و هزینهی آنرا هم پرداخت کردهایم.
اما بیش از یکصد و شصت روز است، رهبران یا همراهانی که نشان دادند در همراهی با جنبش سبز، صداقت دارند، اسیر شدهاند. وقتی به عملکرد سبزها در این ۱۶۰ روز نگاه میکنم، حق میدهم که بگویید، شعارهای داده شده احساسی بوده است.
• نقد به پاسخ سوم شما
نوشتهاید:
“مردم را جوری تربیت کرده ایم که از کشته شدن یک بیگناه ککشان نگزد اما با پاره شدن یک عکس امام سراسیمه به خیابانها بریزند.”
کاری به این ندارم که زشت است محمد نوری زاد عزیز، فهم مردم ایران را اینگونه به سخره بگیرد، فقط میخواهم بگویم بر اساس همین فرمایش خودتان، شما و همفکرانتان در جایگاه اصلاحکنندهی فهم مردم ایران میتوانید قرار بگیرید نه در جایگاه نمایندهی اکثریت آنها!
• نقد به پاسخ چهارم شما
در مقابل سوالی که چرا حاکمان امریکا را که آنهمه جنایت به بهانههای دروغین(وجود سلاح در عراق، وجود بن لادن در افغانستان و …) انجام دادهاند، با ویژگی راستگویی برمیشمرید نوشتهاید :
“اما آنچه در آن نامه مورد نظرمن بوده است، روال جاری مردم آمریکاست و نه هیات حاکمه ی آن”
با هم متن نامه هفتم شما را میخوانیم:
“مردمان آمریکا بهگونهای تربیت شده اند که اغلب دروغ نمی گویند، و از دروغ و دروغگو متنفرند. این اخلاق جاری، به صورت یک فرهنگ رایج، در همۀ ارکان حکومتی (!) نیز رخنه کرده است ….. یک مسؤل حکومتی (!) در آنجا، اگر دروغ بگوید، از جایگاه مسؤلیتی اش ساقط می شود. دامنه این مسؤلیت ها، هر چه به سمت رأس هرم و مسؤلین برتر کشور (!) می رود، سخت گیری ها نیز تشدید می شود”
نوری زاد عزیز؛ میبینی؟ نخلستان نسل ما، فرای از تفکرات، تشنهی صداقت است.
• نقد به پاسخ پنجم شما
من هرگز خدای نکرده، شما را به خاطر توبه از گذشتهتان مورد شماتت قرار نداده بودم. این حق مسلم شما و هر فرد دیگری است. بلکه عرض من این بود که قلم شما زیباست؟ درست، اما با این تغییر عظیم فکری، و با این چرخش ۱۸۰ درجه، بهتر نیست تندروی را کمتر کرده و قدری منطقی تر باشید؟
کارگردان محترم “ما اهل مسجدیم”،
نسل ما از افراط متنفر است. قبول نمیکند حرف را از کسانی که روزگاری در روزنامه کیهان تندترین انتقادها را متوجه طیف اصلاحطلب کرده اند و یکایک اصلاحطلبان را از دم تیغ تند و بی منطق قلمشان گذرانده اند، چفیه به گردن در دفاع از ولایت آنچنان زیادهروی کرده اند که حتی ولایتمداران واقعی هم مشمئز شده اند و مخاطب احساس تملق کرده، حالا در کوتاهترین زمان ممکن، در جبههی مقابل، گوی سبقت را از همانها که تا دیروز به تلخترین زبان میکوبیدنشان رباییدهاند.
جناب آقای نوری زاد، ببخش من را اگر باز هم جوانی قاطی نوشتهام شد. اما چه کنم ؟
میبینی ؟ در هیچ کجای نوشتهام اصل اتهاماتی را که به نظام متوجه نمودهاید مورد نقد قرار نداده و انکار نکرده ام فقط خواستم با توسل به وجدان شما، بگویم نسل من خسته و ملول است از تندروی و تندگویی، از رادیکالیسم، از دم دم مزاجی و از بی انصافی. ما تشنهی صداقتیم، تشنهی واقعیت، له له میزنیم برای یک جرعه واقع بینی.
دوستدار عاقب بخیری شما
امیرعلی صفا